آقای دکتر علی محمد ایزدی، در کتاب خود «چرا عقبماندهایم؟» ـ که در آن عامل اصلی عقبماندگی ما را شخصیت اخلاقیمان میداند ـ پیش از اثبات نظریهی خود، به هفت عامل دیگر اشاره میکند که قبل از انقلاب اسلامی و حتی بعد از آن، از سوی روشنفکران و متفکران جامعهی ما، به عنوان عللی برای عقبافتادگیمان مطرح شده است و سپس آنها را یکی یکی به طور مختصر مورد بررسی قرار داده تا نتیجهگیری کند که کدام یک از این علل واقعاً میتواند عامل اساسی گرفتاریهای ما باشد.
او این عوامل را ـ در کنار عامل «خلقیاتمان» که نظریهی خود او میباشد ـ مطابق زیر برشمرده است:
1- سیستم سلطنتی
2- حاکمیت هزار فامیل
3- ذخایر نفتی
4- موقعیت سوقالجیشی کشور
5- بیسوادی مردم
6- استعمار
7- دین اسلام
همچنین مؤلف در رابطه با اینکه این عوامل به عنوان علل گرفتاریهایمان ذکر شده، به این نکته اشاره کرده است که: «همه میخواهند عوامل و علل خارج از وجود ایرانیان را مقصر معرفی کنند، و در حقیقت، کمتر کسی میخواهد حتی برای یک لحظه هم که شده نظرش را به خود ایرانیان و خلقیات فرد فرد ساکنان این مملکت معطوف کند و یا لااقل این فرضیه را به ذهن بیاورد که شاید تمام گناهان به گردن دیگران نباشد.» (ص 37 کتاب)
در این پست، به بررسی دو عامل از عوامل فوقالذکر به نقل از این کتاب و براساس دیدگاه مؤلف آن میپردازیم و در پستهای بعدی بررسی سایر عوامل را نقل خواهیم کرد.
1- سیستم سلطنتی:
«اگر این سیستم میتوانست ذاتاً علتالعلل عقبافتادگی باشد، پس باید کشورهای انگلستان و سوئد و نروژ و دانمارک و ژاپن نیز از این بابت گرفتار و عقبمانده باشند؛ در حالیکه آنها با داشتن سیستم سلطنتی تمام خصوصیات کشورهای پیشرفته بسیار موفق را هم دارند و سیستم سلطنتی در آنجا مانند آنچه در ایران عمل میکرده، نیست و به صورت یک دیکتاتوری خشن و غارتگر درنیامده است. از طرف دیگر، اگر حذف سلطنت میتوانست همه مشکلات را حل کند، باید تاکنون کشورهای مصر و عراق و لیبی و ترکیه به عرش اعلی رسیده باشند، در حالی که میبینیم نه تنها آنها بلکه کشورهای دیگری در جهان هستند که شاه ندارند ولی دیکتاتوری و فساد و فقر و انواع گرفتاریهای دیگر را دارند. بنابراین باید علت دیگری برای بدبختی ما باشد که به دنبال آن میگردیم.
سؤالاتی که میتواند مطرح باشد این است که: 1- آیا سیستم سلطنتی بوده که جامعه ما را بدین روز انداخته یا خلقیات ما بوده که آن نوع سلطنت را به وجود آورده است؟ 2- آیا اکنون که بساط سلطنت برچیده شده و طرفداران و نوکرانش هم تار و مار شدهاند، همه چیز بر وفق مراد خواهد شد؟» (ص 44 کتاب)
2- حاکمیت هزار فامیل:
«نمیدانم اولین بار چه کسی حکومت هزار فامیل را به عنوان علت عقبافتادگی ایرانیان معرفی کرده است. ولی به هر تقدیر، عدهای از روشنفکران قدیمی که اعتقاد داشتند جامعه طبقاتی با منافع خاص خود درجهبندی شده است و هر فردی از طبقه خود دفاع میکند و میخواهد که قدرت خود را حفظ نماید، میگفتند در ایران حدود یک هزار فامیل حکومت را در دست دارند و همیشه مهرههای اصلی هیئت حاکمه از میان اینها انتخاب میشوند. این هزار فامیل هیچگاه به توده مردم اجازه نمیدهند که در امور زندگی خود دخالتی داشته باشند. در حقیقت، توده مردم مانند بردگانی برای این تافتههای جدابافته حاکم، کار میکنند و رنج میبرند.
از اینرو روشنفکران مزبور فقط وجود هزار فامیل را در خوب و بد جامعه مؤثر میدانستند و در نتیجه آن را علتالعلل بدبختیهای جامعه میپنداشتند، میگفتند همین هزار فامیل هستند که همواره قدرت حکومت را دست به دست میکنند و همین اینها هستند که با بهرهگیری از پشتیبانی کشورهای استعماری انگلستان ـ و در سنوات اخیر ـ آمریکا، امکان تسلط سیاسی و اقتصادی آنها را در مملکت فراهم ساختهاند، همین اینها هستند که شاهان را میآورند و میبرند و هماینها هستند که در واقع گاهی زیرپرده و زمانی کاملاً آشکار گرداننده اصلی مملکتاند و همین سلطنهها و دولهها و خلاصه اشرافزادگان و فرزندانشاناند که همه کاره کشور بودهاند و هنوز هم هستند.
با عنایت به اینکه در پنجاه سال گذشته اکثر شخصی پوشان متنفّذ، مانند وزرا و وکلا و استاندارهای مملکت، و فرمپوشان مقتدر نیروهای زمینی و هوایی و دریایی و سایر مهرههای اصلی حکومت از اولادان طبقات متوسط جامعه بودهاند و هیچ ارتباطی به دولهها و سلطنهها به طور اختصاصی نداشتند، عدم صحت این نظریه نیز ثابت میشود. اگر روزی ادعای حکومت هزار فامیل به خاطر محدود بودن امکانات تحصیلی و انحصاری بودن آن برای طبقات خاصی از جامعه میتوانست تا حدی معنیدار باشد، آنچه مسلم است در حال حاضر و برای نسل موجود کاملاً غیر قابل قبول است و باید به سراغ نظریات دیگری برای یافتن علت اساسی گرفتاریهایمان باشیم.» (صص 45-46 کتاب)
ادامه دارد...
عجیب ولی واقعی...برچسب : نویسنده : maniya kharidaniha بازدید : 177