نقد و بررسی عواملی که برای عقب افتادگی مان ذکر شده (2)

ساخت وبلاگ

(ادامه ی پست قبلی)

در این پست به نقد و بررسی سه عامل دیگر از عواملی که برای عقب ماندگی مان مطرح شده، از کتاب «چرا عقب مانده ایم؟» (صفحات 46-50)، می پردازیم.

3- منابع نفتی

وجود منابع نفتی را به شوخی یا جدی از عده­ای ـ حتی همین روزها ـ شنیده­ایم که ام­الفسادش می­دانند و می­گویند اگر این ماده متعفن را نمی­داشتیم، این همه مورد طمع کشورهای دیگر قرار نمی­گرفتیم و به خاطر آن دیکتاتورهای فاسد را بر ما تحمیل نمی­کردند و این چنین تسمه از گُرده­مان نمی­کشیدند، اگر نفت نمی­داشتیم، رضاخان بر ما سوار نمی­شد و آن همه فجایع بیست سال دیکتاتوری سیاه را نمی­دیدیم، اگر نفت نمی­داشتیم، مصدق را سرنگون نمی­کردند و شاه به ما تحمیل نمی­شد. و به طور خلاصه اگر نفت نمی­داشتیم، ما را مانند ترکیه رها می­کردند تا سرنوشتمان را به دست خودمان بگیریم... و با این طرز استدلال نتیجه­گیری می­کنند که نفت باعث تمام بدبختی­های ملت ایران بوده و هست و تا زمانی که تمام نشود، این گرفتاری­ها وجود دارد و خواهد داشت.

ابراز این نظریه و عنوان آن به نام علت اساسی عقب­افتادگی مردم ایران بیشتر به شوخی نزدیک است تا به جدی؛ زیرا با ملاحظه کشورهای پیشرفته­ای مانند آمریکا، کانادا و انگلستان که نفت هم دارند و کشورهای عقب­افتاده­ای مانند سوریه، اردن، مراکش، افغانستان و ترکیه که نفت هم ندارند می­توان قبول کرد که نفت علت بدبختی نیست.

نفت، به خصوص این روزها، حربه سخت برّایی است که با کمک آن می­توان کاری را که هزاران سرباز مسلح و مجهز طی ماه­ها جنگ و خونریزی نمی­توانند انجام دهند، در کوتاه­ترین زمان ممکن انجام داد. ... نفت نعمت خدادادی است که به اکثر کشورهای اسلامی به حد وفور عطا شده و در حقیقت، کلید موفقیت بسیاری از کشورهای صنعتی جهان است که در دست ماست. مسلماً وجود نفت نمی­تواند باعث عقب­افتادگی مردم ایران باشد.

4- موقعیت سوق­الجیشی کشور

موقعیت جغرافیایی کشور به عنوان دلیل عقب­افتادگی مردم ایران نیز نظریه­ای است که طرفدارانی دارد. این گروه می­گویند: ایران همیشه بر سر راه قدرت­های بزرگ جهان و جهان­گشایان بزرگ قرار داشته است. هر دیکتاتور و قلدری، هرجا قیامی می­کرده و پر و بالی می­گرفته، ایران را مسیر سُمّ ستور خود می­کرده است. ایرانیان همیشه در معرض خطرات غارت و قتل عام بودند. اگر بدبختی­های قرون گذشته و اثر حملات خارجیان به ایران را روی عقب­افتادگی امروزمان مؤثر ندانیم، در همین قرن اخیر در دوران قاجار گرفتار روسیه و عثمانی و انگلیس بودیم، بعد از جنگ جهانی اول گرفتار روس و انگلیس شدیم و حالا هم گرفتار اطرفیانمان هستیم. آنها نمی­گذارند ملت ایران جان بگیرد و خود را از عقب­افتادگی­ها نجات دهد. علت­العلل همه بدبختی­ها همین موقعیت جغرافیایی و سوق­الجیشی است و چون نمی­توانیم آن را تغییر دهیم، پس باید فقط با «کیاست و سیاست» حضرات صاحب قدرت را «فریب» دهیم و در بین قدرت­ها خود را حفظ کنیم.

قبول این موضوع به عنوان علت عقب­افتادگی، و حتی وجود چنین فکری در بین افراد مختلف و احساس این گونه حقارت و خواری، علت نیست، بلکه خود معلولی است ناشی از علتی که ما به دنبال یافتن آنیم. به هر تقدیر، چون فرهنگ ما مردم ایران طوری است که همیشه گناه را به گردن دیگران می­اندازیم و حتی برای یک لحظه تصور این که ممکن است تقصیر خودمان باشد به مخیله­مان خطور نمی­کند، و چون برای یافتن راه حل مشکلات همیشه به دنبال کوتاه­ترین آن ـ حتی اگر بی­معنی­ترین آن باشد ـ می­گردیم، پس آسان­ترین راه این است که علت­العلل را موقعیت سوق­الجیشی معرفی کنیم و چون به حق قابل تغییر نیست پس باید عقب­افتادگی را مثل یک نقص عضو بپذیریم. تنها مشکلی که باقی می­ماند این است که چطور می­توانیم با «کیاست و سیاست و فریب» یا در حقیقت با «کلک و دروغ و تقلب»، خود را بین قدرت­ها حفظ کنیم؛ یعنی همان روشی که معمولاً در زندگی عادی و یومیه­مان با هموطنانمان در پیش گرفته­ایم.

واقعیت این است که موقعیت­های خوب جغرافیایی، مانند یک بزرگراه تجاری مثل راه ابریشم، می­تواند برای صاحبان فهمیده و مدبر یک کشور، ثروت و برکت آورد، نه بدبختی و نکبت. بنابراین علت­العلل عقب­افتادگی و بیماری اجتماعی را باید در جای دیگر پیدا و درمان کرد.

5- بی­سوادی مردم

عده دیگری بی­سوادی مردم را علت اصلی همه بدبختی­های جامعه می­دانند. اینها می­گویند اگر مردم باسواد بودند، کتاب و روزنامه می­خواندند و از حقایق و آنچه می­گذرد مطلع می­شدند، مسلماً تن به این همه خفت و خواری نمی­دادند و هر قلدر و دیکتاتوری نمی­توانست سالیان دراز بر آنها حکومت کند. به خاطر بی­سوادی مردم است که دیکتاتور می­تواند خود را ناجی معرفی کند و آنها را بفریبد، در عین حال که چماقش را بر سرشان می­کوبد.

با اینکه داشتن سواد کلید موفقیت و پیشرفت و نجات از عقب­افتادگی است، ولی فقدان آن نمی­تواند علت اصلی بدبختی­های جامعه ما و مخصوصاً دوام و بقای آن در اعصار مختلف باشد، زیرا:

اولاً، داشتن سواد هیچ گونه ضمانتی برای خواندن کتاب و روزنامه مناسب به منظور اطلاع از حقایق و واقعیات به وجود نمی­آورد. در جامعه­ای که کتاب­ها و روزنامه­های حقیقت­نویس بسیار نادر است، فرض کنیم که همه مردم هم باسواد باشند. آنها فقط کتاب­ها و روزنامه­هایی را می­توانند بخوانند که در اختیارشان قرار دارد. آنها هم که در زمان شاه و پدرش کنترل می­شدند، توسط چه کسانی کنترل می­شدند؟ توسط کسانی که نه تنها باسواد بودند، بلکه اکثراً تحصیلات عالیه دانشگاهی داشتند و صاحب درجات دکترا و مهندسی و ... بودند. ... نه تنها در زمان طاغوت، بلکه در همین حکومت اسلامی نیز گردانندگان روزنامه­ها که مطالبشان گاه چندان هم با واقعیت وفق نمی­دهد، همین باسوادان هستند. هرچه دروغ بزرگ­تر و تهمت ناجوانمردانه باشد، روزنامه­های آنچنانی، حروف درشت­تر و جای مناسب­تری را به آن اختصاص می­دهند. در مقابل، چه بسیار افراد کاملاً بی­سوادی را می­شناسیم که یا مطلقاً سواد خواندن و نوشتن ندارند و یا اگر دارند، چند کلاس ابتدایی بیشتر نخوانده­اند، ولی با دریافت ارشاد و تعلیمات صحیح از والدین خود انسان­هایی واقعی شده­اند؛ یعنی باتقوا هستند، حقیقت­جو و حقیقت­گو هستند، خیرخواه و مفید هستند؛ ...

تاکنون مردم ایران بدبختی­های فراوانی از ناحیه تحصیل­کرده­های باسوادِ خارجه رفته­شان متحمل شده­اند، آن­قدر که شاید یک هزارم آن را هم از دست بی­سوادان خود ندیده­اند. ...

ثانیاً، با اینکه داشتن سواد خوب است، ... و برای نجات از عقب­ماندگی­ها ضروری است، ولی به هر تقدیر، حکم چاقویی را دارد که جراح مغز، می­تواند آن را برای معالجه شخص بیمار به کار برد، یا آدم بی­مغزی برای آجین کردن حسین فاطمی. چرا چنین است؟

-----------

در دو پست بعدی به بررسی این موضوع خواهیمپرداخت کهآیا هریک ازاستعمار و دین اسلام می توانند مهم ترین عوامل عقب ماندگی مان باشند یا نه؟

عجیب ولی واقعی...
ما را در سایت عجیب ولی واقعی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maniya kharidaniha بازدید : 174 تاريخ : چهارشنبه 18 مرداد 1391 ساعت: 16:53