در دو پست قبلی، پنج عامل از عواملی که از سوی روشنفکران ما به عنوان عامل اساسی عقبماندگیمان مطرح شده، یعنی: نظام سلطنتی، حاکمیت هزار فامیل، نفت، موقعیت سوقالجیشی کشور و بیسوادی مردم، مورد نقد و بررسی قرار گرفت. در این پست به بررسی عامل «استعمار» و پاسخ به این سؤال که آیا مهمترین عامل عقبماندگی ما استعمار بوده یا نه، میپردازیم.
دکتر علی محمد ایزدی در کتاب خود «چرا عقبماندهایم؟» (صص 46-50) به نقد این دیدگاه که «استعمارگران عامل اساسی عقبافتادگی ما هستند» پرداخته و در این رابطه چنین نوشته است:
«احتمالاً وجود دولتهای استعمارگر به عنوان عامل اساسی عقبافتادگی، بیشترین طرفدار را در بین روشنفکران ایران دارد. طرفداران این نظریه معتقدند کشورهای استعمارگر که سمبل آنها انگلستان دیروز و آمریکای امروز هستند، برای حفظ بقای خود نیاز دارند که چرخ اقتصادشان به طور دائم با سرعتی پرشتاب بچرخد تا گرفتار بحران و در نهایت سقوط نشوند. برای این منظور، کم و بیش همراه با سایر کشورهای صنعتی غرب تلاش میکنند تا کشورهای دیگر را به هر شکل که شده است اسیر و برده خود نگه دارند تا بتوانند آنها را از دو جهت استثمار کنند: یکی با سرمایهگذاری در آن ممالک و استفاده از منابع طبیعی و کارگران ارزان قیمت، و دیگری با انباشتن بازار آنها از محصولات بنجل.
برای حصول این منظور است که با دخالتهای نامشروع خود کنترل حکومتهای اینگونه ممالک را در اختیار میگیرند. بدین ترتیب که با فشارهای تبلیغاتی، تطمیع، تهدید و عندالاقتضا کودتا و یا هر کار ممکن دیگری فاسدترین افراد را در رأس هیئت حاکمه نگه میدارند و به دست آنها ارتش و اقتصاد آن کشور را در اختیار میگیرند و بر مردمش سوار میشوند و با اجرای برنامههای فرهنگ استعماری و فاسد کردن مردم، امکان سواری کشیدن از نسلهای آیندهشان را فراهم میکنند. طرفداران این عقیده مثالهای بازر و روشنی که غیر قابل انکار است ارائه میدهند. در حقیقت، به گواهی تاریخ گذشتگان و تجربیات عینی دنیای موجود، کشورهای استعماری هرجا که توانستهاند ملتهای دیگر را به زیر سلطه درآوردهاند. معذلک، با عنایت به دلایل زیر، کشورهای مذکور علتالعلل بدبختی ما نیستند.
درست است که سالیان دراز انگلستان و روسیه و بعد از آن آمریکا بیش از سایر کشورهای خارجی در ایجاد و حفظ حکومتهای قلدر و فاسد ایران رأساً دخالت داشتهاند و درست است که دخالت ناروای آنها در ایران آنقدر گستاخانه بوده که دیگر جای هیچ دفاعی برای خود باقی نگذاشتهاند، ولی باید پذیرفت که برای کشورهای استعماری که مقاصد خاص اقتصادی و بهرهکشی دارند، فرق نمیکند که قربانی آنها آلمان و ژاپن باشد یا ایران و کره، کشورهای آمریکای لاتین باشند یا کشورهای قاره افریقا، هر نقطه مناسب بود لنگر میاندازند و هرجا بیشتر خوش گذشت بیشتر میمانند. و این امری بسیار طبیعی است.
آلمان و ژاپن بعد از جنگ بینالملل دوم کشورهایی شکست خورده در جنگ همه چیز خود را از دست داده بودند. مخصوصاً آلمان وضع فلاکتباری داشت. نه تنها کارخانه و کارگاه قابل ملاحظهای که سالم مانده و تولیداتی داشته باشد، نداشت بلکه اکثر خانههای مسکونی مردم زیر بمباران از بین رفته و به تل خاکی تبدیل شده بود. خرابهای بود که قحطی و گرسنگی در آن بیداد میکرد.
آمریکای ثروتمند تاجر مسلک به نام کمک به مردم و به نام تجدید حیات اقتصادی، اما در حقیقت اگر نگوییم صد در صد ولی مسلماً با انگیزه نفعطلبی، در آلمان و ژاپن سرمایهگذاری کرد تا از کارگران متخصص ارزان قیمت آنجا استفاده کند، بازار آنها را شاید برای مصرف مصنوعات و محصولات خود قبضه نماید و در ضمن ملتی سیر و قوی در برابر کمونیسم شوروی علم کند. صرفنظر از هر نوع انگیزهای که آمریکا برای این کار داشت، بعد از گذشت مدت ناچیزی در برابر تاریخ ملتها، این ژاپنی و آلمانی بود که عملاً از سرمایهگذاری آن کشور بهره برد و خود را از خاک مذلت بیرون کشید و گرد و غبار فقر را از سر و روی خویش زدود و امروز هر دو کشور از رقبای بسیار سرسخت اقتصاد آمریکا به شمار میروند.
در حالیکه در تمام مدت بعد از جنگ جهانی تا قبل از انقلاب، به استثنای سالهای آخر، آن هم جزئی، آمریکا در ایران سرمایهگذاری قابل ملاحظهای نداشته و در نتیجه کارگران ایرانی را استثمار نکرده است. ایران هم منحصراً بازار فروش مصنوعات و محصولات آمریکایی نبوده بلکه بازاری برای فروش فراوردههای خیلی از کشورهای دیگر دنیا از جمله ژاپن، آلمان، اسرائیل، فرانسه، اروپای شرقی و ... بوده است. ولی در عین حال تقریباً در تمام نیم قرن گذشته انگلیس و آمریکا حامی و ارباب بیچون و چرای شاه در همه جا بودند و آمریکا تسلط کامل خود را بر ارتش و سیاست ایران حفظ کرده بود و از پایگاههای نظامی ایران برای کنترل حرکات روسیه شوروی استفاده میکرد.
سؤالی که در اینجا مطرح میشود این است که چرا آمریکا با آن همه سرمایهگذاری که در آلمان و ژاپن شکست خورده خرد و خمیر شده کرد، نتوانست تسلط خود را برای استثمارشان حفظ کند و آن را ادامه دهد، ولی در ایران بدون سرمایهگذاری توانست؟ پس علت، وجود آمریکا نیست، چیز دیگری است که امکان حضور انگیس پریروز را آن شکل، و حضور آمریکای دیروز را به آن ترتیب، در ایران فراهم کرده بود و اگر به خود نیاییم شرایط حضور قدرت دیگری را برای فردا آماده میکند.
دلیل دیگری که حضور کشورهای استعماری مانند آمریکا را نباید علت اصلی عقبماندگی و فلاکت ایرانیان دانست این است که در زمان حکومت دکتر مصدق همین خیال را درباره انگلستان کردیم و به همین خاطر آنها را به دریا ریختیم و بعد هم راحت و فارغالبال منتظر ماندیم همه چیز درست شود. ولی ـ همان طور که دیدیم ـ نه تنها چیزی درست نشد بلکه به فاصله کوتاهی وضع بدتر شد. یعنی به جای استعمار پیر و فرتوت انگلیس استعمار جوان و پر انرژی آمریکا آمد و جانشین آن شد و به مراتب خشنتر و علنیتر سلطه خود را بر ایران اِعمال کرد.
برشمردن این مسائل برای تبرئه انگلیس و آمریکا به خاطر آنچه در ایران کردهاند نیست، چون مفاسد و مظالم آنها را در دنیا میداند و بوی تعفنش عالمگیر شده است؛ برای این است که بگویم ما نباید به اطمینان اینکه کشورهای استعماری در این مملکت علتالعلل بدبختیها بودهاند، از تحقیق اضافی برای درک علت واقعی صرف نظر کرده و انرژی و وقت خود را مصروف آزمودن تجربه شدهها کنیم.
انگلستان، آمریکا، روسیه و یا هر کشور قوی دیگری که طبیعتاً میخواهد از ضعفا بهرهکشی کند به خاطر خصلت و خصوصیت ذاتی خود این کار را میکند. مثلاً لاشخور وقتی لاشهای باشد حمله میکند و به سرعت آن را میخورد؛ میکرب سل هر بدن ضعیف مستعدی را که بیابد، آن را مبتلا میکند و اگر فرضاً در آن حوالی میکرب سل نمیبود، میکرب دیگری بدن ضعیف را مورد حمله قرار میداد. این نظام طبیعی آفرینش است که تا وقتی بدنی ضعیف است، مورد تهاجم میکربهاست. پس تا موقعی که ملت ما ضعیف است ـ ضعیف نه از نظر مال و منال، چون اولاً داشتن ثروت بدون وجود قدرت علمی و تربیت کافی برای حفظ آن، خود گاهی باعث تحریک طمع دیگران میشود که بیشتر حمله کنند، ثانیاً داشتن مال، بیخردان را تنپرور و راحتطلب و درنتیجه غیر متحرک و آسیبپذیر بار میآورد، که آن خود بلایی است عظیمتر. ضعف از نظر فقدان و یا کمبود خلقیات حسنه و شخصیت انسانی؛ یعنی آن خلقیاتی که آلمانی و ژاپنی به یُمن آن در برابر مطامع آمریکاییها خود را حفظ کرد ـ تا موقعی که ما ضعیف هستیم نباید انتظار داشته باشیم توفیقی نصیبمان شود. انگلیس را بیرون کردیم، ولی به خود نیامدیم، آمریکا جانشینش شد. حال که آمریکا را بیرون کردهایم، اگر باز هم به خود نیاییم و درد اساسی را پیدا و درمان نکنیم، بعد از مدت کوتاهی ارباب دیگری جایش را میگیرد. به قول معروف میبینیم که آش همان آش است فقط کاسهها عوض میشود و آشپزها تغییر قیافه میدهند.
در اینجا مطلبی عنوان میشود که شاید ما را برای رسیدن به هدف و درک علت بدبختیهایمان کمک کند و آن اینکه گفته میشود رفتار کشورهای استعماری آمریکا و انگلیس در کشورهایی مانند آلمان و ژاپن غیر از رفتارشان در ایران بوده است. اگر واقعاً چنین است، با عنایت به اینکه آمریکایی، آمریکایی است خواه در آلمان باشد و خواه در ایران، پس باید اختلافاتی در خلقیات ما نسبت به خلقیات ژاپنیها و آلمانیها باشد که باعث شده است آمریکایی نسبت به ما رفتاری متفاوت داشته باشد، و ما به دنبال پیدا کردن همان خلقیات هستیم. شاید علت اصلی همان باشد.
آنچه مسلم است همانطور که شناخت عوامل آفتزا و مرضآور برای مبارزه با آفات و امراض ضرورت دارد، شناخت استعمار و خصوصیات کشورهای استعماری برای مبارزه با آنها لازم است. غافل شدن از خطر استعمار، به منزله کوچک شمردن خطر شیطان و نیروهای اهریمنی اوست. ولی باید توجه داشت شیطانهایی که در قلب و روح و فکر ما رسوخ کرده و میکنند، خطرناکتر از شیطانهایی هستند که به کشور و سرزمین ما وارد میشوند. تمام بحث من این است که نباید شیطانهای خارجی، شیطانهای داخلی را از چشم ما دور نگه دارند، زیرا در حقیقت، دومیها هستند که ورود اولیها را ممکن میسازند.»
----------
دکتر صادق زیباکلام نیز در کتاب خود «ما، چگونه ما شدیم؟» به طور مفصل به این موضوع پرداخته و این دیدگاه را که استعمار عامل اصلی عقبماندگی ما بوده، رد کرده است. در خلاصهی نظریهی ناشر کتاب که در پشت جلد چاپ سوم آن چاپ شده و آن را در پست «چرا درمانده ایم؟» نیز نقل کردیم، آمده است که:
«تفکر رایج در خصوص علت عقبافتادگی ایران در گذشته خلاصه میشود در پدیده استعمار. اگر در ایران شاهان خائن و مستبد قدرت را در دست داشتند، اگر رجال ما سرسپرده و وابسته بودند، اگر دولتمردان ما نالایق بودند، اگر در ایران عصر قاجاریه خبری و اثری از علوم و دانشهای جدید نبود،... مسبب همه اینها استعمار بود که با ورود خود به ایران، ما را «ما» کردند. قدرتهای غربی و استعمارگران جلوی پیشرفت و توسعه ما را گرفتند.»
به عقیدهی دکتر زیباکلام، استعمار، نه علت و عامل عقبماندگی، بلکه معلول و نتیجهی عقبماندگی ما بوده و در حقیقت این ما بودیم که بستر مناسبی برای ورود و موفقیت استعمارگران در ایران فراهم آوردیم.
عجیب ولی واقعی...برچسب : نویسنده : maniya kharidaniha بازدید : 196