با سلام خدمت همه دوستان عزیز و با عرض تسلیت به مناسبت ایام شهادت حضرت امام حسین (ع)،
چند ماهی بود به علت مشغولیتهای کاری و مشغلههای زندگی فرصت به روز شدن را نداشتم. از این بابت از همه دوستان و خوانندگان محترم به جدّ معذرت میخواهم.
در ادامه، توجهتان را به بخش باقیمانده از پست قبلی یعنی: «بازنگری معیارها» (از کتاب: پینکتههایی بر جامعهشناسی خودمانی، حسن نراقی، صص 45-49) جلب مینمایم:
... این برنامه میخواهد. یک برنامهی درازمدت و حساب شده بر پایهی معیارهای جدیدی که اصرار من هم در شناختن همین معیارهای جدید است... در امور نظامی هم همین طور است. همهی معادلات در هم ریخته؛ به این اظهارات آقای نیکسون رئیس جمهور متوفی آمریکا و نگرانی بیش از حدش در مورد افزایش قدرت نظامی رقیب در سال 1980 دقت کنید: «قیاس بودجههای نظامی دو کشور به روشنی افزایش قدرت نظامی شوروی را نسبت به آمریکا نشان میدهد، سیآیاِی مخارج دفاعی ما را در دهه گذشته 11 تا 12 درصد تولید ناخالص ملی برآورد کرده اما این رقم در شوروی به پانزده درصد میرسد که قرار است تا دهه 1980 آن را به هیجده درصد تولید ناخالص خود برسانند...»
ولی شاید خود همین آقای نیکسون هم علیرغم این نگرانیاش باور نمیکرد و شاید خودش را به باور نکردن زده بود که فقط چند سال بعد با افتتاح اولین فروشگاه زنجیرهای معروف مکدونالد در پشت میدان سرخ مسکو و تشکیل یک صف پنج کیلومتری از ساندویچخواهان (!!) مسکویی در مقابل آن، اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی به این پرابهتی! به یکباره و به مثل یک بادکنک از باد تهی شده، زمینگیر شود. میبینید که دیگر لشگرکشیهای آنچنانی هم کهنه شده... جنگ، جنگ ابزارهای الکترونیکی است؛ جنگ اقتصاد است و علم و اطلاعات، و بالاتر از همه جنگ مغزهاست...
امروزه همین فروشگاههای زنجیرهای که از آن یاد کردیم و یا امثال آنها در طول فقط یک ماه آنچنان درآمدی را برای صاحبان سهامش تولید میکند که دهیک آن را هم نادرشاه ما، با این همه بدنامی، در هندوستان نتوانست از جنگهایش به دست آورد. آن هم بدون ذرهای خشونت و خونریزی...
اما هنوز در گوشه و کنار این جهانِ نوابغِ نظامی (!)، کم نیستند کسانی که علاقهمندند ارتشهای چند صد هزار نفری داشته باشند که بیسبب و با سبب جلو پایشان رژه بروند. غافل از اینکه در دنیای امروز ای بسا یک چشم الکترونیکی، یک ابزار ماهوارهای، کار دهها لشگر را میکند. ... قدرت نظامها دیگر نه با تعداد نفوسشان سنجیده میشود و نه با عدهی لشکریانشان. تعیینکنندهترین عامل علم است، دانش است، دانایی است.
... این ما هستیم که باید در مبارزه برای زنده ماندن، آن هم سرافراز زنده ماندن، با تمام قوا تلاش کنیم که طرحها و اعمال و تصمیمهای خودمان را بر پایهی اطلاعات فرسودهی «دایی جان ناپلئونیِ» از کار افتاده و کهنه قرار ندهیم. مسائل روز دنیا را پیگیری کنیم اما احساساتی نشویم، و خردمندانه و واقعگرایانه، با چشمان باز در پی خواستهای معقول و شدنیِمان برآییم.
...
متداول بود، و هنوز هم کماکان ادامه دارد، که کشورهای فرادست برنامه میریزند، نقشهها میکشند تا کشورهای فرودست و ضعیف را به جان هم بیندازند تا بلکه بتوانند با فروش تجهیزات نظامی به لفت و لیسی برسند. ولی ببینید الآن دارد به تدریج روشها عوض میشود؛ یعنی واقعاً عوض شده.
در داکار، پایتخت سنگال، پارسال خودم شاهد بودم از میان خیل انبوه سیاهپوستانی که میکرب و مرض و گرسنگی از وجنات اکثریتشان میبارید از هر ده نفر رهگذر تعداد قابل ملاحظهشان موبایلهایشان را دم گوششان گرفته بودند و به «حظ گوشی» مشغول بودند!! خوب، معلوم است وقتی که میشود به کمک تکنولوژی با یکی دو دلار از پلاستیک یک موبایل «سبک جثه» ساخت و به این سیاه بخت برگشته به صد برابر قیمت فروخت دیگر چه دلیل دارد که کامیون و تانک بسازد؟ آن هم با آن عظمت و مشکل جابهجاییاش! ضمن اینکه فعلاً اگر بتواند از فروش همان سنگین جثهها هم غفلت نمیکند.
در صنعت هم همین طور. دنیای صنعت الآن سالهاست به این نتیجه رسیده که به جای متمرکز کردن یک کارخانه عظیم صنعتی در یکجا آنها را به صورت کارخانههای کوچکتر و حتی کارگاههایی با قابلیت جایگیری در خانهی یک کارگر درآورد تا بعداً با جمعآوری محصولات این کارگاههای کوچک آنها را به اصطلاح زیر یک سقف مونتاژ کند.
... ببینید فقط از طریق کم کردن ساعت کار کارگران، ایاب و ذهاب، پرداختهای اجباری تجمّعها چه صرفهجوییها که نمیکند! و چه بازارهای تازهای که در اختیار نمیگیرد. حالا به کشورهای در حال توسعه!! نگاه کنید هر روز در روزنامههایشان بشارتی است بر افتتاح یا کلنگزنی بزرگترین کارخانهی فولاد، بزرگترین چرمسازی! بزرگترین ... و بزرگترین و صدالبته همه با قابلیت بالای آلودگی محیط زیست و همه غیر اقتصادی، با کلی مسائل اجتماعی و کارگری و پیآمدهای آن.
ملاحظه میفرمایید که مثالها یکی دو تا نیست؛ با کمی تأمل خودتان هم به تعدادی دیگر از این معیارهای تغییر فرم داده پی خواهید برد ...
عجیب ولی واقعی...برچسب : نویسنده : maniya kharidaniha بازدید : 167